کمانگیر
کمانگیر...
کمان در گرۀ دستانت کمر خم کرده ...
و راست ایستادهای.
یک چشمت بسته!
یک چشمت باز!
یکی در خواب...
... یکی بیدار
نیمۀ جهان تاریک ...
نیمه دیگرش روشن !
و «وای به آرش که رو سیاه تاریخ است
آنچنان که با یک چشم زندگی مرا هدف گرفتهای...»
آرش جان برکف...
تو نفرت در کف نهاده
زخمی عمیق در دلم نهادن میخوای !......
من ایستاده ام.
نیمۀ راستم تاریک ...
نیمۀ چپم روشن!
بکش چله را ...
در کشاکشت ایستادهام.
تا مرزی باشم میان عشق و نفرتت
وحید خانهساز
+ نوشته شده در شنبه یازدهم شهریور ۱۳۹۱ ساعت ۹:۴۵ ب.ظ توسط وحید خانه ساز
|