یکشنبه

یکشنبه


نگاه‌های کال...

بوسه‌های نیمه جان و گس

و یکشنبه‌های تلخ...

که می‌آیند و تو را با خود نمی‌آورند.

و این آسمان بد

که دستهای تو برآن

زعفران می‌پاشد هر غروب.

وحید.خ


خیال

خیال
خوب است که هستی.

تو که هستی

باید فکر کنم.

         و فکر کنم.

                و فکر کنم.

فکر کنم که می‌مانی.

فکر کنم که نمی‌روی.

فکر کنم که هستی!

  و نیستی!

              و نیستی!

                        و نیستی!

وحید خانه‌ساز

آتش

آتش.
...........................
من داغ‌ترینم...
روشن‌ترین
بلند آتش ِ جهانم
از دوری‌ات.
بیا خاموشم کن.
دارد ویران می‌کند این آتش...
خاموشم کن.
(لطفأ)
واو.خ